شاعر محمودآبادی که در مسابقات استانی شعر حائز رتبه شد
شاعر محمودآبادی که در مسابقات استانی شعر حائز رتبه شد
محمودآباد آنلاین : به منظور معرفی شاعران و نویسندگان توانمند محمودآبادی ، در نظر گرفتیم یک شنبه های ادبی را راه اندازی نمائیم و در پانزدهمین بخش ستون ادبى محمودآباد آنلاين شما را با شاعر و هنرمند بنام محسن درزی آشنا خواهیم کرد.

محسن درزی در تاریخ ۱۳۷۶/۱۱/۱۸ در شهرستان آمل در خانواده ای کشاورز و بازاری متولد شد.

۷-۶ ساله بود که به همراه خانواده ساکن شهرستان محمودآباد شدند.

به گفته ی خودش نخستین علاقه مندی اش به شعر به سنین نوجوانی اش بر می گردد که با وجود کم سن وسال بودنش جذب موسیقی های فاخر قدیمی می شود و کم کم کنجکاو می شود که با ترانه سراهای این آثار آشنا شود، که با اسامی بزرگی همچون ایرج جنتی عطایی، اردلان سرفراز، شهریار قنبری و… برخورد می کند و بیشتر جذب اشعار این شاعران و ترانه سرایان بزرگ می شود و آثار مکتوب آن ها را هم مطالعه می کند.

این مسئله باعث شد که در مدرسه هم کم کم به شعر و ادبیات علاقه ی بیشتری نشان بدهد و اشعار حافظ و شهریار را که از شاعران مورد علاقه اش بودند مدام مطالعه کند؛ اما این علاقه بعد از چند سال، زمانی که در مقطع دبیرستان بود جای خود را به نیما یوشیج وشاملو داد تا شعر سپید جایگاه ویژه تری نسبت به شعر کلاسیک در قلبش باز کند، به طوری که دست به قلم بشود تا بخواهد خودش را در این زمینه محک بزند….

در همان ایام به واسطه ی آشنایی که با استاد “عقیل زروک” داشت به عنوان شاگردش در مدرسه ی راهنمایی، و همچنین چند سالی که در انجمن شعر کانون دانش آموزی مشغول فعالیت بود، با انجمن شعر و ادب “صبا” آشنا می شود و تصمیم می گیرد تا با حضور در این انجمن پر و بالی به نوشته های نوپایش بدهد و با وجود نقدهای بی پرده و صریحی که نسبت به انجمن شعر کانون دانش آموزی صورت می گرفت، شعرهایش را در حیطه ی بررسی جدی قرار دهد.

حضور در فضای صمیمی و دوستانه ی انجمن همراه با آموزش های اصولی باعث شد که شعر به یک عادت شیرین روزمره در زندگی محسن درزی تبدیل شود و بعد از مدت کوتاهی بتواند اشعار زیبا و با ارزشی در قالب شعر سپید بسراید و همین امر هم موجب شد زمانی که در مقطع چهارم دبیرستان تحصیل می کرد نفر اول مسابقات شعر دانش آموزی در شهرستان محمودآباد و استان مازندارن شود.

اما دغدغه ی قبولی در کنکور و رشته ی مهندسی عمران و بعد از آن حجم فشرده ی دروس دانشگاهی ذره ذره بین او، ادبیات و شعر فاصله انداخت و حضورش در انجمن را کم رنگ تر کرد.

ولی استعداد و ذات هنرمندان، هرچقدر هم نادیده گرفته شود باز گهگاهی خودش را نشان می دهد، و حالا نوجوان شاعر دیروز، که امروزمدیر فنی کارگاه یک شرکت پیمانی در اداره ی گاز است؛ هنوز بعضی اوقات در خلوت خود دست به قلم می شود و چند خطی برای دلش می نویسد و هرازچندگاهی هم به صبا و دوستان هم کیش خودش سری می زند.

آرزوی سلامت و سعادت داریم برای این شاعر جوان شهرمان.

 

ابیاتی از این شاعر فرهیخته:

 

تمام شد جنگ…

لباس های خاک آلود به خانه برگشت

فقط مرزهایی ماند که با خون خط کشی شدند…

 

درختی شده ام که

در سرم دارکوب ها

زخم هایی از خاطرات

حک کرده اند…

ایستاده مرده ام

کاش

یکی ازهمین روزها

تبری دست تکان دهد

 

انگار زنی پشت پلک هایم

پنهان شده است

تا میبندمشان

میببنمش…

زل زده به من

با لبخند تلخی که

همه ی خاطرات در آن خلاصه شده اند

با من حرف میزند

بی آنکه صدایی بیاید

و

من پلک هایم را برمیدارم

او را گم میکنم…

  • نویسنده : آذین آزادی
  • منبع خبر : محمودآباد آنلاین