سمیرا رمضانی در تاریخ ۱۳۶۳/۴/۲۳ در بابلسر متولد شد و از دوران دبیرستان به شعر و ادبیات علاقه مند گشت و در سن ۱۷ سالگی بود که نخستین دغدغه های شاعری به سراغش آمد.
از طریق دبیر ادبیاتش با انجمن های شعر بابلسر آشنا شد و رویارویی با افرادی مانند علی اکبر یاغی تبار و محمدعلی رضازاده که بزرگان شعر معاصر استان مازندران هستند باعث شد که برخورد جدی تر با شعر داشته باشد.
اما سرنوشت شاعرانه ی او قرار بود درجای دیگری رقم بخورد…!
۲۰ ساله بود که به واسطه ی ازدواج ساکن روستای “رودپشت” شهرستان محمودآباد شد.
مشغله های زندگی متاهلی و مادر بودن باعث شد که چند سالی بین او و دنیای شاعری فاصله بیفتد اما علاقه به شعر و دغدغه ی شاعرانگی همیشه در گوشه ای از ذهن و قلبش جریان داشت؛ پس از ۷ سال فاصله از شعر به طور اتفاقی متوجه شد که در محمودآباد انجمن شعری به نام “صبا” وجود دارد که چندین سال است بی وقفه مشغول فعالیت های درست و اصولی ست؛ حضور مجدد او در انجمن شعر و آشنایی اش با استاد “عقیل زروک” موجب شد که آتشفشان خاموش شعر در وجودش دوباره فوران کند و ذوق شاعرانه اش بشکفد، و این فوران آنقدر زیبا و نتیجه بخش بود که خود این بانو در این باره می گوید: دوست دارد که همه او را به عنوان یک شاعر محمودآبادی بشناسند.
سمیرا رمضانی سال ها شعرهایش را در قالب غزل فارسی می سرود، اما در کنار آن به خاطر علاقه ای که به زبان محلی مازندرانی داشت در این زمینه هم تعدادی شعر سروده بود که روزی اتفاقی این شعرهایش را هم در انجمن برای نقد شدن می خواند و در کمال تعجب می بیند که با استقبال شدید دوستان و استادش مواجه می شود و پس از آن بود که نگاه جدی تری به شعر محلی مازندرانی می اندازد و بعد از آن علاوه بر انجمن شعر صبا با حضور مداوم در انجمن محلی سرای “بینج نوج” شهرستان محمودآباد که زیرنظر “حسین کاظمی” مشغول فعالیت هستند، گام های محکم تری در این زمینه برداشت و توانست به موفقیت های بسیاری برای محمودآباد به دست بیاورد که تعدادی از آن ها را به اختصار بیان می کنیم:
“مقام اول” در جشنواره ی استانی “دست های آسمان” در سال ۱۳۹۸
“مقام اول” در جشنواره ی استانی “مرغ آمین” در سال ۱۳۹۹
“مقام اول” در جشنواره ی استانی ” مازندران” در سال ۱۳۹۸
“مقام دوم” در جشنواره ی استانی “اشکواری های حسینی” در سال ۱۳۹۷
“مقام دوم” در جشنواره ی استانی “تجن ساری” در سال ۱۳۹۷
“مقام دوم” در جشنواره ی “اشک انار” در سال های ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹
این بانوی هنرمند علاوه بر شعر و شاعری علاقه ی ویژه ای به ورزش هم دارد و چندین سال است که همراه با همسرش به فعالیت کوهنوردی و طبیعت گردی می پردازد و از لطف بی دریغ طبیعت بهره مند می شود و آن های در اشعار و ابیاتش انعکاس می دهد؛ ۵ سالی هم می شود که عضو رسمی باشگاه کوهنوردی شهرستان محمودآباد است.
و همه ی این ها از اراده ی قوی و محکم سمیرا رمضانی نشات می گیرد که نشان می دهد یک بانوی توانمند می تواند در کنار دغدغه های زندگی متاهلی و مادر سه فرزند بودن به هنر و ورزش هم بپردازد و خواسته های روح طغیان گرش را هم به جای بیاورد.
آرزوی سلامت و سعادت داریم برای این بانوی فرهیخته و گرامی.
دوبیتی
هِـــــــوا، بِـــرمه گَلی بَیّه ته بوردی
چِش اَسلــــــی تَلــی بَیّه ته بوردی
شونِصفِ شو خونِش سر دِمّه تِسّه
مِـــــه ور دِنیا پَــلــی بَیّه ته بوردی
#برگردان
هوا بعد از رفتنت گرفته است
اشکهایم شبیه تیغ چشم مرا می سوزاند
نیمه شبها به یاد تو آواز سر می دهم
دنیا برایم وارونه شد وقتی تو رفتی
#دوبیتی
تِه تِک خنّــه، تِه دل غـم دسّه دسّه
تِه دِریو چِش، مِه حَسنویِسّه، وَسّه
نِزِم بَیْتْــه هِــــــواره مــونّــه تِه دل
غِمیـــره تِه گَلـــی ره کنـــده خسّه
#برگردان
لبت خندان است و دلت پر ازغم است.
دریای پراز اشک چشمت برای شنایم کافی است .
دلت مانند هوای مه گرفته تنگ است .
بغض، گلویت را خسته کرده است .
هِوا نَم نَم بوارسِه .بِهارِ گیسه وا بَیِّه
چِشِ اَسری سِما کنِّه . بِنه مشتِ شیکا بیه
اوزِر شَلاقِ دَس بَیته. بروشته اِفتابِ دیمه
پرس هارش که دِنیاره. تِه دَیِّن رونما بیه
مِه دِل دَر پَرپتی زَنِّه. تِره شِه ساقِ سَر دارِم
نِنای رز رزِ خونِش .هِوا سِرخِ میا بیه
کولک دی هاکِنِم اَمشو. ته اون سِرخِ تَشِ دیمِ
بلن بالای قامت چِه ، اتی خورد و کتا بیه
تَلی دَس بَکشیه تَنِّ. تِه وَر دَ سینه سو کمه
غِمیره بوسِّ مِه غِنجه .مِه برمه وَنگِ وا بیه
هارِش مَجمِ سِما کِمّی، ونه سر رَختِ دامادی
مِه پهلونِ ریکا چِه . چَفی وِ سَرِّ لا بیه
بُوِر نونِه مِرِه دَکِّل .پَرهایتی آسمون وَر
مِه کوتر چِه هِوای سَر .دِرِسّی هِسِکا بَیِّه
هوا نم نم باران گرفت بهار گیسوهایش را باز کرده و از راه رسیده است.اشک بر روی چشمهایم سرازیر شده و رقصان است روی زمین پر از آهو شده است .
بادی سرد از راه رسید و جلوی تابش خورشید را گرفته است تمام دنیا خبر آمدنت را میدهند .
دلم به تپش افتاده است میخواهم روی پاهایم داشته باشمت .آواز آرام آرام مادر هوا را مه آلود کرده است .
میخواهم برای صورت سرخت اسپند دود کنم اما دلم آتش میگیرد وقتی صورت سردت را می بینم
بدن پهلوانم چطور اینقدر کوچک و کوتاه شده است .
تیغها تمام تنم را دست میکشند دارم سینه خیز به سمت تو میآیم .بغص گلویم را میفشارد گریه هایم شیون شده اند .
نگاه کن که برایت مجمِ (سینی دامادی ) بالای سر گذاشته ایم و میرقصیم .چطور یک چفیه تمام بدن پسر پهلوانم را گرفته است .
باورم نمیشود به آسمان پرواز کرده ای .کبوترم را روی اسمان میبینم که تنها یک تکه استخوان شده است …
- نویسنده : آذین آزادی
- منبع خبر : محمودآباد آنلاین