شاعر نوجوان محمودآبادی که منتخب جشنواره ی شعر دانش آموزی کشور شد
شاعر نوجوان محمودآبادی که منتخب جشنواره ی شعر دانش آموزی کشور شد
محمودآباد آنلاین : به منظور معرفی شاعران و نویسندگان توانمند محمودآبادی در نظر گرفتیم یک شنبه های ادبی را راه اندازی نمائیم و در هشتمین بخش ستون ادبى محمودآباد آنلاين شما را با شاعر نوجوان محمودآبادی نیما تیموری آشنا خواهیم کرد.

نیما تیموری در تاریخ ۱۳۸۲/۹/۱۱ از پدری اصفهانی و مادری مازندرانی در شهرستان محمودآباد متولد شد.در دوران کودکی طبق گفته ی خودش یک سری مسائل شخصی موجب شده بود که تا سن ۷ سالگی مانند اکثر پسربچه های هم سن و سالش خیلی اهل بیرون از منزل بازی کردن و شیطنت های کودکانه نباشد و بیشتر اوقات خود را در منزل پدربزرگش در روستای “خوردونکلا” بگذراند.

یکی از تفریحات اصلی او در منزل گوش کردن به نوار کاست های دایی اش در ضبط صوت پاناسونیک قرمز پدربزرگش بود؛ زمانی که نواهای شجریان، گلپا، قمرالملوک و دیگر خواننده های سنتی و قدیمی از ضبط صوت در حال پخش شدن بود، نخستین جرقه های هنر در وجود این کودک زده می شد، که البته برخورد و علاقه مندی او با وجود سن کمش به این سبک موسیقی خود به نوعی بیانگر استعداد ذاتی او از درک هنر بود.

از تفریحات دیگرش در همان ایام سر زدن همیشگی اش به منزل دایی مادرش بود که در همسایگی پدربزرگش قرار داشت و علت اصلی جذب شدنش به آن منزل وجود کتاب خانه ای بود که در آن جا وجود داشت و متعلق به پسردایی مادرش بود؛ سر زدن مداوم او به آن جا و مطالعه ی کتاب های مختلف آن کتاب خانه، حتی کتاب هایی مانند احمد شاملو که از سن و درک آن زمان او خارج بود موجب شد که دریچه ای دیگر از هنر به سمت ذهن کنجکاو و پرسش گر او باز شود.

از ۷ سالگی به بعد که وارد مدرسه شد به خاطر جبران سال های خانه نشینی در بسیاری از کلاس های فرهنگی آموزشی مانند موسیقی، سفالگری، بازیگری، و حتی در کلاس های ورزشی و مداحی هم شرکت کرد؛ اما هیچ یک از این ها پاسخ گوی نیاز روح او نبودند و به خاطر شخصیت گزیده طلبی که در او شکل گرفته بود با هر جمعی سازگار نبود و پس از مدتی از آن خارج می شد.

اما در تمام سال های دانش آموزی تنها یک چیز بود که از تکرار همیشگی اش خسته نمی شد و آن هم حضور مداوم او در کتاب خانه ی عمومی شهر و مطالعه ی کتاب های مختلف بود…!

هربار که به کتاب خانه ی عمومی سر می زد اعلامیه ی روی بیلبورد کتابخانه توجه ش را جلب می کرد که بر رویش نوشته بود: ((جلسات نقد و بررسی شعر در انجمن شعر و ادب “صبا”، یکشنبه ها بعدازظهر))

بالاخره یک بار که به طور اتفاقی یک بعدازظهر یکشنبه در کتاب خانه بود شنیدن صدای صحبت یکی از اتاق ها توجه ش را جلب کرد و وارد اتاق شد و خودش را به عنوان شاعر نوپایی که طالب یادگیری بیشتر است معرفی کرد؛ همان جا بود که با برخورد گرم و صمیمی استاد “عقیل زروک” مواجه شد که با گفتن: ((سلام کوچولو! خوش اومدی!)) از او استقبال کرده بود؛ و با وجود فاصله ی سنی که بین او و افراد حاضر در جلسه وجود داشت با آغوش باز او را پذیرفته بودند که همین موجب رضایت و خرسندی این شاعر کوچک شده بود.

ناگفته نماند که نیما از سن پایین و هم زمان با ایامی که دوره ی مقدماتی موسیقی را آموزش می دید شعر گفتن را شروع کرده بود و اولین شعرهایش را در سن ۹ سالگی نوشته بود، حال می خواست با حضور در انجمن و نقد و بررسی های درست و اصولی به نهال کوچک شاعرانه اش پر و بالی بدهد و آن را به خوبی پرورش دهد.

در تمام سال های دانش آموزی اش طبق گفته ی خودش هیچ گاه نتوانست پذیرای فضای خشک و رسمیه درس و مدرسه باشد و همیشه در حال فرار از آن بود، اما هوش و ذکاوت بالایش موجب شده بود که علارغم تنبلی ها و بازیگوشی هایش در درس خواندن و مدرسه رفتن، اکثر اوقات موفق باشد، طوری که بعد از پایان مقطع راهنمایی زمانی که در آزمون تیزهوشان مقطع دبیرستان شرکت کرده بود در کمال تعجب توانست موفق شود و برای ادامه ی تحصیل به مدرسه تیزهوشان شهرستان نور برود.

نیما علاوه بر شعر و ادبیات عاشق کار کردن و مستقل شدن و برخورد با آدم های جدید است و از این رو اکثر ایام تابستان خود را به تجربه کردن شغل های مختلفی مثل برنج فروشی، زیتون فروشی، کار در رستوران و حتی دست فروشی مشغول بوده؛ او می گوید: ((برخورد با آدم های جدید و استقلال داشتن در تهیه ی کتاب های بی شمار از لذت بخش ترین نتیجه های کار کردن برای من است زیرا هر دوی این ها دریچه ای تازه به سمت خلق داستان های نو و شعرهای متعدد است.))

منبع دیگر شاعرانگی برای نیما که هم در قالب “غزل مدرن” و هم در قالب “سپید” شعر می نویسد، دریا و ساحل است، و اکثر غروب ها می توان او را در حال قدم زدن بر ساحل دریای خزر و غرق در تفکراتش مشاهده کرد.

شاعر نوجوان شهرستان ما که در حال حاضر در سال آخر دبیرستان در رشته ی علوم انسانی مشغول به تحصیل است، توانسته بارها در جشنواره های شعر و داستان استانی و کشوری شرکت کند و برگزیده شود که از جمله ی این ها:

“رتبه ی اول” جشنواره ی شعر “دانش آموزی” کشور در سال های ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ بود؛

و همچنین توانست “نشان ملّی مهدی آذریزدی” را در جشنواره ی ملی “داستان”  مهدی آذریزدی در سال ۱۳۹۸ به دست بیاورد.

آرزوی سلامت و سعادت داریم برای این شاعر نوجوان شهرمان.

 

نوجوانی

چشمی‌ست

که دقتش باید

به بال پروانه ها باشد

موهایش

دوست ترینِ شانه ها

لبخندی‌ست که فقط

قسمت میکنم با دختران زیبا

به تست ها می‌خندم

کتاب را می‌بندم

به کوچه می‌رقصم

کدام قلمچی

جواب جمعه های تباه شده را میدهد؟

#نیما_تیموری

 

شبیه مارم من

و داغ یک بوسه

به جان او مانده؛

لبی که سم دارد

و لای جلبک ها

غروب می میرم

غروب برکه ی ما

عجیب غم دارد

نگاه تو سر زد

به ظلمت شب هام

به دشت، در رویام

ببار حاله‌ی نور

بتاب چکه‌ی ماه

مراتع بی تو

شبیه کوه غم است

شدید دم دارد

 

بیا کنار خودم

اگر که صیادی

به برکه تور انداخت

به جای تو بروم

برای لحظاتی

به جای تو باشم

به جات کشته شوم

اگر برم دارد!

تو باش؛ زیبایی!

برای اینجایی

دلیل دریایی

به آب می‌آیی

تویی که آبادی

منم که ویرانم

نه پای رفتن

مار

نه هم  قدم دارد

چکار باید کرد؟

شکار باید کرد؟

شکار باید شد؟

دچار باید شد؟

که زردی جسمم

که سرخی لب هاش

که مار، ماهی را

زیاد، کم دارد.

  • نویسنده : آذین آزادی
  • منبع خبر : محمودآباد آنلاین