بازار سوت و کور شب عید / دل خوش سیری چند ؟؟
بازار سوت و کور شب عید / دل خوش سیری چند ؟؟
محمودآباد آنلاین: این روزها نه بوی بهار می‌آید و نه شوق از راه رسیدن نوروز را می‌توانی در خیابان‌های شهر ببینی. هر چه هست ترافیک بی‌هدفی است که معلوم نیست چرا و چگونه به وجود می‌آید.

این روزها نه بوی بهار می‌آید و نه شوق از راه رسیدن نوروز را می‌توانی در خیابان‌های شهر ببینی. هر چه هست ترافیک بی‌هدفی است که معلوم نیست چرا و چگونه به وجود می‌آید. خیابان‌ها شلوغ هستند و مغازه‌ها خالی. کسی سراغ خرید لباس و کفش و … نمی‌رود، روح عید در جامعه جاری نیست. گرانی‌های کمرشکن امان مردم را بریده. خیلی‌ها حتی توان خرید لباس برای فرزندانشان را هم ندارند. هر چه هست تهیه مایحتاج روزانه و تامین معیشت است که مردم را از گرسنه ماندن رها کند. حقوق‌ها و عیدی‌ها در برابر این ابرتورم کم آورده‌اند و نمی‌توانند یاری رسان باشند. بسیاری از مغازه داران از فروش شب عید ناراضی‌اند، می‌گویند اصلا فروشی نداشته‌ایم، انگار نه انگار که عید دارد از راه می‌رسد، هیچ کس دلخوشی برای این نوروز ندارد، جیب‌ها خالی است مردم همین که بتوانند هزینه‌های معیشت خود را پرداخت کنند، راضی‌اند.

به گزارش تعادل، هر سال گرانی هست، اما حقوق و عیدی پایان سال یک تکانی به زندگی‌ها می‌داد و بازار را هم دستخوش تغییر و تحول می‌کرد، اما امسال کسی سراغی از راسته پوشاک و کفش و… نمی‌گیرد. هنوز مقابل صرافی‌ها صف طویل افرادی را می‌بینی که برای خرید دلار ایستاده‌اند، حتی دلار ۵۵ هزار تومانی هم نتوانسته آنها را از خرید این ارز منصرف کند. می‌گویند برای آینده ذخیره می‌کنند، حالا دیگر زندگی کردن در لحظه حال از یاد خیلی‌ها رفته.

هر کسی می‌خواهد اندک پس اندازی را که دارد به کالایی بهتر تبدیل کند، طلا، ارز و … از پله‌های مترو ۱۵ خرداد که بالا می‌آیی دیگر خبری از آن حجم زیاد آدم‌ها نیست. دستفروش‌ها در حاشیه خیابان فریاد می‌زنند، مردم می‌گذرند و می‌روند، کمتر کسی پای بساط دستفروش‌ها توقف می‌کند، مغازه‌ها که عملا خالی از مشتری است، اگر کسی هم داخل می‌رود قیمتی می‌پرسد و بعد پشیمان و دست خالی باز می‌گردد. مادری دستان کودکش را گرفته و او را می‌کشاند تا کنار هیچ دستفروشی توقف نکند، اینجا اسباب بازی هم می‌فروشند و کودک دلش چیزی می‌خواهد و مادر کیفش خالی است. مردم می‌آیند و می‌روند، اما کمتر کسی را پیدا می‌کنی که کیسه خرید به دست داشته باشد، همه سر در گریبان و ناراحت از کنار هم عبور می‌کنند.

خبری از ازدحام شب عید در بازار نیست

مرتضی در راسته لباس فروش‌های بازار مغازه دارد، روی یک صندلی نشسته و به رفت آمد مردم نگاه می‌کند، گاهی کسی قدم کند می‌کند و قیمت لباسی را می‌پرسد و او هم با بی‌حوصلگی جواب می‌دهد. می‌گویم فروشنده باید خوش انرژی باشد که مشتری جذب کند، با لبخند تلخی می‌گوید: کدام مشتری، هر کسی برای خالی نبودن عریضه قیمت می‌پرسد و می‌رود، مردم الان بیشتر به فکر خرید مایحتاج خوراکی شان هستند تا به فکر خرید کفش و لباس. مرتضی می‌افزاید: انگار نه انگار شب عید است، همیشه این وقت سال خیابان پر بود از آدم، مردم می‌آمدند و می‌رفتند و خرید می‌کردند، اما حالا دیگر کسی نمی‌تواند یک شلوار بچه گانه را با قیمت ۴۰۰ هزار تومان بخرد.

ترجیح می‌دهد با این پول یک کیلو گوشت بخرد. کسی برای خرید لباس و کفش به بازار نمی‌آید. این فروشنده می‌گوید: ما هم دست و دلمان به فروختن اجناس نمی‌رود، معلوم نیست این جنسی را که الان به این قیمت می‌فروشیم سال بعد باید به چه قیمتی تهیه کنیم و در مغازه بگذاریم. خلاصه که نه ما دل و دماغ فروختن داریم و نه مشتری پول خریدن.

حراجی که فایده ندارد

برخی از مغازه‌ها حراج زده‌اند، فردی را هم سر بازار گذاشته‌اند تا فریاد بزند و مردم را به مغازه مورد نظر راهنمایی کند، حتی این کار هم جواب نمی‌دهد، خسرو فروشنده یک مانتوفروشی در بازار است، به «تعادل» می‌گوید: هر سال این موقع‌ها نصف مغازه خالی شده بود، ما هر سال شب عید حراج می‌گذاریم، اما امسال با اینکه حراج گذاشته‌ایم کسی خرید نمی‌کند، قیمت‌های حراج هم به قدری زیاد است که برخی از افراد واقعا توان خرید ندارند.

ارزان‌ترین مانتوها در مغازه خسرو زیر ۲۰۰ هزار تومان نیستند. برای کارگری که تنها یک میلیون و ۸۰۰ هزار تومان عیدی گرفته است خریدن یک مانتو ۲۰۰ هزار تومانی هم سخت است. برخی اجناس به قدری بی‌کیفیت هستند که اصلا کسی نگاهشان نمی‌کند. این فروشنده می‌گوید: چاره‌ای نداریم، مجبوریم از اجناس کم‌کیفیت استفاده کنیم که خرج و دخلمان به هم نریزد، همین حالا هم تا اینجای کار ضرر کرده‌ایم، هنوز فروش چندانی نداشتیم، فروش کرده‌ایم اما در مقایسه با سال‌های قبل انگار چیزی نفروخته‌ایم.

پسته از کیلویی ۵۰۰ هزار تومان تا یک میلیون و ۲۰۰

به راسته خشکبار فروشی‌های بازار که می‌رسم، خلوت است، یعنی خبری از ازدحام و خرید نیست. مشتری‌های کمی ایستاده‌اند و قیمت‌ها را می‌پرسند، البته اکثر مغازه‌ها قیمت زده‌اند. اما حتی نگاه کردن به قیمت‌ها هم دود از کله ات بلند می‌کند، پسته از کیلویی ۵۰۰ هزار تومان شروع می‌شود. تخمه آفتابگردان کیلویی ۱۶۰ هزار تومان. تخمه هندوانه کیلویی ۳۰۰ هزار تومان، بادام پوست‌کنده کیلویی ۳۵۰ هزار تومان به بالا. قیمت مغز گردو بالای ۴۰۰ هزار تومان. بابا حاجی یکی از مغازه‌داران راسته خشکبار درباره افزایش قیمت‌ها به «تعادل» می‌گوید: مساله اینجاست که ما اسیر دست دلالان هستیم، فکر کردید تولید‌کننده اینقدر سود می‌کند، یا ما که فروشنده‌ایم چقدر سود می‌کنیم، هر چه هست نصیب دلال‌ها می‌شود.

متاسفانه در دلال پروری ید طولایی داشته‌ایم. الان دور دور دلالان است، از کفش و لباس بگیر تا خشکبار و گوشت و مرغ. بازار را دلال‌ها می‌چرخانند و هر چقدر دلشان بخواهد به قیمت‌ها پر و بال می‌دهند. نه تولید‌کننده بینوا این وسط سود می‌کند و نه ما که فروشنده هستیم و میلیون‌ها تومان سرمایه در مغازه خوابانده‌ایم و حالا باید منتظر بمانیم تا شاید یک مشتری از راه برسد و خرید کند. خریدها شده ۲۰۰ گرم و ۳۰۰ گرم دیگر کسی کیلویی آجیل نمی‌خرد. اصلا صرف نمی‌کند، خیلی‌ها می‌گویند دیگر آجیل برای عید نمی‌خریم.

حق هم دارند، پسته کیلویی یک میلیون تومانی بخرند که مهمان راضی باشد.  او می‌افزاید: برخی مغازه‌دارها آجیل‌ها را در بسته‌های ۱۰۰ و ۲۰۰ گرمی بسته‌بندی کرده‌اند و می‌فروشند، مثلا ۱۰۰ گرم بادام هندی ۱۳۰ هزار تومان. خیلی‌ها همین ۱۰۰ گرم را هم نمی‌توانند بخرند. زمانی بود که افراد می‌گفتند ما که نمی‌توانیم با پولی که داریم کار مهمی انجام دهیم حداقل برای دلخوشی زن و بچه مان این پول را هزینه کنیم، لباس بخریم، کفش بخریم، خرید شب عیدشان را انجام دهیم، اما حالا خیلی از مردم از پس همین هم بر نمی‌آیند و نمی‌دانند در آینده قرار است چه اتفاقی بیفتد، هر کسی یک میلیون پول دارد دلش می‌خواهد کاری کند که آن یک میلیون تبدیل به دو میلیون شود، پس این پول را برای خرید شب عید صرف نمی‌کند.

دل خوش سیری چند

هنوز دستفروش‌ها در راسته بازار فریاد می‌زنند، مردم سر در گریبان از کنار هم می‌گذرند، مغازه‌ها پر و خالی می‌شود اما اکثر افرادی که از مغازه بیرون می‌آیند دستشان خالی است، از کیسه‌های رنگارنگ خرید خبری نیست. از لبخندهای رضایت خبری نیست. دیگر مردم برای خوردن غذای چلوکبابی مسلم صف نبسته‌اند. بازار خالی‌تر از آن است که نسبتی با شب عید داشته باشد. حتی اغذیه فروش‌های راسته بازار هم سرشان خلوت است، حتی آنها که ساندویچ‌های ارزان درست می‌کنند، البته الان دیگر ساندویچ ارزانی هم نیست، ارزان‌ترین ساندویچ فلافل است که حداقل  ۷۰ هزار تومان قیمت دارد و برای خیلی‌ها همین ۷۰ هزار تومان هم زیاد است.

خبری از شور و حال شب عید نیست. هر چه هست صدای دو دوتا چهارتا کردن مردمی است که دلشان می‌خواهد خرید کنند، دلشان می‌خواهد بچه‌هایشان را شاد کنند اما توانش را ندارند، به همین خاطر می‌گذرند، سریع و بی‌توقف. انگار آمدن و در بازار چرخیدن حتی به قیمت دست خالی برگشتن به خانه تنها سنتی است که مردم هنوز به جا می‌آورند. در این روزهایی که دلار روزانه افزایش پیدا می‌کند، اجناس ساعتی بالا می‌روند و هیچ کس هیچ اراده‌ای برای بهبود وضعیت ندارد، اما نوروز می‌آید. نمی‌توان آمدن بهار را متوقف کرد، حتی اگر بگوییم دل خوش سیری چند باز هم بهار می‌آید، بدون اینکه به داشتن‌ها و نداشتن‌های ما فکر کند.

 

  • نویسنده : محمد محتاطی
  • منبع خبر : روزنامه تعادل