رسول پیروزی در تاریخ ۱۳۷۷/۵/۵ در روستای “گالشپل” شهرستان محمودآباد ، در خانواده ای مذهبی و کشاورز متولد شد.
علاقه مندی اش به شعر از دوران کودکی آغاز شد؛ زمانی که عمه ی مهربانش دیوان “لسان الغیب حافظ شیرازی” را پیش رویش می گشود، تفالی می زد، و اشعار زیبا و شورانگیز آن را برایش می خواند.
این علاقه مندی همیشه با او همراه بود تا این که در دوران تحصیلش در مقطع راهنمایی با اشعار دلنشین “فاضل نظری” نیز آشنا شد، و در همان مقطع بود که علاوه بر علاقه مند بودن به شعر و ادبیات، ذوق و هیجان نوشتن نیز به سراغش آمد و تصمیم گرفت که خودش هم دست به قلم بشود.
از خوبی روزگار در همان ایام که نخستین قدم های خود را در راه شاعری بر می داشت، دبیر ادبیاتش جناب آقای “دورافکن” نیز بعد از خواندن شعرهایش مشوق او شد و برای بهتر قدم برداشتنش در این راه از هیچ کمکی دریغ نکرد.
این تلاش و جوشش همچنان ادامه داشت تا این که در سال ۱۳۹۶، زمان هایی که برای مطالعه به کتابخانه ی عمومی شهر می رفت، همیشه پوستر انجمن شعر و ادب “صبا” توجه ش را جلب می کرد، بالاخره یک روز با استاد “عقیل زروک” تماس گرفت، هماهنگی های لازم را انجام داد و در اولین یکشنبه ی پیش رو در انجمن حضور پیدا کرد….
حضور مکرر در انجمن شعر، معاشرت با دوستان شاعر دیگر، نقد و بررسی های صریح و درست استاد زروک و افراد با تجربه تر، آشنایی با دنیای ادبیات معاصر و کلاسیک و هنرهای مرتبط با آن، سبک ها و قالب های مختلف شعری،…همه و همه، باعث شد که دریچه ی دیگری به سمت شعر برای او باز شود و تصمیم بگیرد که از راه اصولی و به روز در مسیر شعر گام بردارد؛ که به مرور زمان پیشرفت های درخشان و چشمگیرش در این زمینه نشان داد تصمیم درست و به جایی گرفته است.
و اما در کنار شعر و ادبیات، زمانی که رسول پیروزی مقطع تحصیلی دبیرستانش را به پایان رساند، به واسطه ی راهنمایی های یکی از دوستان پدرش، و همچنین گرایشی که به فقه و حقوق داشت، طلبگی را برای ادامه ی مسیر زندگی اش انتخاب کرد و به تحصیل در “مدرسه علمیه امام صادق (ع)” شهرستان محمودآباد مشغول شد؛ همچنین پس از مدتی به خاطر علاقه اش به رشته ی قضاوت، توانست با تلاش بسیار به “موسسه ی حقوق و قضای” شهرستان بابل هم راه پیدا کند و در آن جا هم مشغول تحصیل و کسب تجربه شود.
به گفته ی خودش: طلبگی و شاعری هیچ گاه برایش در تضاد نبوده است، زیرا که معتقد است هردوی این ها از عشق نشات می گیرند و به گونه ای می توانند مکمل یک دیگر هم باشند.
آرزوی سلامت و سعادت داریم برای این طلبه ی جوان و هنرمند شهرمان.
در فصل بهار زندگی زرد شدیم
آبستن روزهای پر درد شدیم
ما کودک قصه های غمگین بودیم
در سایه غصه های خود مرد شدیم
#رسول_پیروزی
با لطف تو مرگ هم امانم داده است
بی تاب شدم تو را نشانم داده است
من خضر غریب قصه هایی تلخم
چشمان تو عمر جاودانم داده است
#رسول_پیروزی
زیبایی و گیسوت کمند است، ای عشق!
هر دلبری ات مثال قند است، ای عشق!
با اینکه هزار سال از عمر تو رفت
دود از سر کنده ات بلند است، ای عشق!
#رسول_پیروزی
اندوه فقط دور و برم می آید
این داغ به چشمان ترم می آید
افتاده هوات در سرم، مادر گفت
از هر چه بترسم به سرم می آید
#رسول_پیروزی
- نویسنده : آذین آزادی
- منبع خبر : محمودآباد آنلاین