شاعربزرگسال محمودآبادی که برای خردسالان شعر می سراید
شاعربزرگسال محمودآبادی که برای خردسالان شعر می سراید
محمودآباد آنلاین : به منظور معرفی شاعران و نویسندگان توانمند محمودآبادی ، در نظر گرفتیم یک شنبه های ادبی را راه اندازی نمائیم و در نهمین بخش ستون ادبى محمودآباد آنلاين شما را با شاعر نوجوان محمودآبادی نرگس رنجبر آشنا خواهیم کرد.

نرگس رنجبر در سوم تیرماه سال ۱۳۵۷ در روستای “آزادمون” شهرستان محمودآباد در خانواده ای کشاورز متولد شد.

اولین علاقه مندی او به شعر به دوران کودکیش برمی گردد، به زمانی که والدینش در گذشته ای به دور از تکنولوژی های امروزی و دغدغه هایش، میان شب نشینی هایشان شعرها و داستان های زیبا و شنیدنی را سینه به سینه نقل می کردند و یا به هنگام خواباندن فرزندان در گوششان نجوا می کردند.

پدر نرگس رنجبر نیز مانند بسیاری از والدین دیگر در قصه گویی و شعرخوانی استعداد خوبی داشت و جدا از علاقه مند کردن فرزندش به شعر همیشه حامی و مشوق او در این زمینه نیز بوده است.

نخستین جوشش های شعر در وجودش از دوران تحصیل راهنمایی شکل گرفت و تا چندین سال ناپخته و بی تجربه تنها برای دل خود می سرود و می نوشت.

اما در سال ۱۳۷۷ پس از به پایان رساندن مقطع دبیرستان و اخذ مدرک دیپلم، زمانی که به تازگی در روزنامه ی “بشیر مازندران” مشغول به فعالیت های خبری شده بود به طور اتفاقی از وجود انجمن شعری به نام “صبا” در اداره ی ارشاد آن زمان که با کتابخانه ی عمومی شهرستان یکی بود اطلاع پیدا کرد و شعرهای با احساس خود را برای نقد و بررسی بهتر به آن جا برد و با وجود کم رویی و خجالتی بودن آن سن و سالش تمام سعی خود را کرد تا در جلسات حضور داشته باشد و از آموزش ها و انتقادات جلسه نهایت استفاده را ببرد.

اما بعد از مدتی مشغله های زندگی و کاری و تحصیل در رشته ی مهندسی نرم افزار برای اخذ مدرک کارشناسی، بین او و جلسات انجمن سال ها فاصله انداخت؛ وی در این سال های دوری از انجمن جدا از شغل خبری که قبلا هم به آن مشغول بود، اشتغال در دفتر فنی مهندسی به مدت ۳ سال و همچنین کار در بخش پیام بازرگانی صدا و سیمای استان مازندران به مدت ۲ سال را هم تجربه کرد؛ مدتی هم به خاطر مسائل کاری مجبوربه مهاجرت به پایتخت شد ولی نتوانست غم دوری از خانواده را تحمل کند و بعد از ۱ سال مجددا به زادگاهش برگشت.

در تمام این سال ها تنها چیزی که بانو رنجبر در کنار این فعالیت های مختلف نتوانست از خود جدا کند شعر و سرودن بود؛ او سبک های مختلف شعری همچون غزل، سپید و شعر محلی را امتحان کرده بود و در کنار این ها گاهی اشعاری مربوط به رِنج سنّی “کودک و نوجوان” نیز می سرود؛ اما در سال ۱۳۸۸ زمانی که چند سروده ی خود را برای مجله ی رشد کودک و سروش فرستاد و توانست از نظرات استاد “جواد محقق” در مورد آن ها بهره مند شود، این سبک شعری از جدیّت بیشتری برایش برخوردار شد.

بالاخره وقتی بعد از سرگیجه های بسیار توانست علاقه ی قلبی و روحی خود را بشناسد و به حرف های ناگفته ی کودک درونش گوش فرا بدهد، مسیر شاعرانه ی پیش رویش روشن شد و با اراده و مصمّم شروع به قدم برداشتن در این راه بی پایان کرد.

پس از سال ها دوری با کوله باری از اشعار کودکانه به انجمن صبا بازگشت و در کمال تعجب مشاهده کرد که “استاد زروک” و اعضای انجمن شعر صبا مثل همیشه با آغوش باز پذیرای اشعار متفاوت او شدند و هریک با سلامی دوباره به کودک درونشان، با نقد و نظرات مختلف خود، در جهت هرچه زیباتر شدن کودک نوشت هایش قدمی برداشتند.

بانو رنجبر همیشه دورادور فعالیت های زیست محیطی نیز داشته اند و به خاطر دغدغه های فکریشان در این زمینه نیز به سمت نائب رئیسی هیئت کوهنوردى سرخرود نیز نائل شدند.

حاصل سال ها تجربه ی ایشان در سبک “کودک و نوجوان” چهار مجموعه شعر است که قادر به کسب مجوز گردیده و در حال طی کردن مراحل قانونی خود برای چاپ و انتشار است.

آرزوی سعادت و سلامت داریم برای این بانوی هنرمند شهرمان.

 

موهایِ برفیه باد

 

 

از بینِ شاخه می ره

بادِ سردِ زمستون

با موهایِ بلندش

با رویِ باز و خندون

 

آورده برف و بارون

با یک بغل  ترانه

آوازِ  مهربونی

با شوقِ کودکانه

 

رد می شه بینِ شاخه

مویِ سفیدِ برفی

بادِ قوی و پُر زور

می ره بدونِ حرفی

 

موهاش همه پُرِ برف

دستاش، پُرِ زمستون

فریادِ رفتنِ اون

می پیچه تو خیابون

 

 

آسمانِ شب

 

 

باز هم وقتِ غروب

می نشینم رویِ تاب

گوشه ای کُنجِ حیاط

زیرِ نورِ ماهتاب

 

تاب را هُل می دهم

رو به سویِ آسمان

محو در نور و سرور

می روم تا کهکشان

 

می روم تا می رسم

پیش ماهِ مهربان

پیش زهره یا زُحل

در سکوتی بی امان

 

غرق در نور و سرور

غرق در زیبایی است

در دلِ شب ، آسمان

مثلِ شهربازی است

 

 

زنده باد اُردیبهشت

 

 

باز هم اُردیبهشت

آمده با عطرِ گُل

عطرِ زیبای گلاب

جشنِ سُرنا و دُهل

 

آسمان پُر می شود

از صدایِ هِلهِله

رویِ سقفِ خانه ها

می نشیند چِلچِله

 

می نشیند تویِ باغ

تویِ دشتِ سبز رنگ

رویِ برگ و شاخه ها

شاپرک هایِ قشنگ

 

آسمان ، فیروزه ای

تویِ باغی از بهشت

می توان زیبا نوشت

زنده باد اُردیبهشت

  • نویسنده : آذین آزادی
  • منبع خبر : محمودآباد آنلاین