داستان غم انگیز فرار دختر ۱۴ ساله از خانه
داستان غم انگیز فرار دختر ۱۴ ساله از خانه
محمودآباد آنلاین : دختر 14 ساله اي که از منزل فرار کرده بود، مشکل خود را اينگونه بيان مي‌کند؛ از زماني که چشم باز کرده ام بين پدر و مادرم اختلاف و درگيري بوده و علت هميشگي آن اعتياد پدرم بوده است.

نیروهای اورژانس اجتماعی، دختر نوجوانی را با حالی پریشان در خیابان در حال پرسه زنی بود را شناسایی و به کلانتری ۱۳ زیراب تحویل دادند وقتی از او علت حضورش را در خیابان جویا می شوند او می گوید: دائماً این جمله را تکرار می کرد «من جرمی مرتکب نشده ام» در حقیقت خانواده ای ندارم که برایشان مهم باشم.

 

از زمانی که چشم ام باز می شد پدر و مادرم دائماً باهم درگیر بودند و سر موضوع های کوچک باهم گلاویز می شدند. بیشتر اختلاف آنها بر سر بیکاری پدر و مصرف مواد بود که همیشه با مادرم بحث شدیدی می کرد که در نهایت حدود ۳ سال قبل باهم طلاق گرفتند.

 

مادرم هشت ماه پیش ازدواج کرد متاسفانه ناپدری ام به خودش اجازه می داد که درب اتاق را ببندد و مرا بی رحمانه به بهانه های واهی بزند. روز قبل وقتی که مرا مورد کتک کاری قرار داد به مادرم گفتم که از وی طلاق بگیرد و دوباره خودمان باهم زندگی کنیم مادرم به من گفت که من عاشقش هستم و نمی توانم بخاطر شما ازش جدا شوم.

 

من در آن خانه آرامش ندارم و نمی دانم چکار کنم و کجا بروم. مامورین کلانتری او را برای دریافت راهنمایی از مددکار کلانتری هدایت می کنند .  دختر جوان به مشاور کلانتری می گوید : :«دوست دارم از خانه فرار کنم و جای خیلی دوری بروم که هیچ کس نتونند مرا پیدا کند.»

 

همه ی بدبختی های ما به خاطر پدرم است از بچگی همیشه او را پای منقل و در حال استفاده از مواد دیده ام پدرم کار نمی کرد و مادرم با روز کارگری زندگی را می گذراند .

 

مادرم به خاطر روز کارگری، وقتی برای من نمی گذاشت نه از پدر محبت می دیدیم و نه از مادر، بیشتر اوقات هم پدر و مادرم با بحث و کتک کاری شدیدی داشتند.

 

۱۱ ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند و و مادرم هشت ماه پیش مجدداً با یک فرد سارق، کلاهبردار و معتاد مجدداً ازدواج کرد.

در طول قبل از ازدواج دوم مادرم که بهترین دوران زندگی ام بود و با حضور ناپدری تمام خوشی ها از بین رفت من و مادرم که با هم مستاجر و تحت پوشش کمیته امداد امام (ره) بودیم مادرم هشت ماه پیش ازدواج کرد متاسفانه ناپدری ام به خودش اجازه می داد که درب اتاق را ببندد و مرا بی رحمانه به بهانه های واهی بزند.

 

روز قبل وقتی که مرا مورد کتک کاری قرار داد به مادرم گفتم که از وی طلاق بگیرد و دوباره خودمان باهم زندگی کنیم مادرم به من گفت که من عاشقش هستم و نمی توانم بخاطر شما ازش جدا شوم .

 

من با مادرم اتمام حجت کردم که یا مرا انتخاب کند و یا شوهرش را، که بدبختانه ایشون شوهرش را انتخاب کرد به همین خاطر من تصمیم به فرار از خانه کردم نمی دانم که آیا با دوست پسرم زندگی کنم یا با خاله ام و یا اینکه به خونه دوستانم بروم.

 

نظریه کارشناس:

 

چگونگی روبه رو شدن مراجع با این بحران شدید، برایش سنگین بود، با توجه به توانایی ها و اطلاعات به دست آمده از شرح حال مراجع دریافتم که از بهره هوشی بالایی برخوردار و فردی دارای اعتقادات تقریباً ضعیف می باشد.لذا برای حل این بحران، تلاش مضاعفی انجام دادم.

 

بعد از چند جلسه واقعیت درمانی و تغییر در بینش مراجع و پذیرش این مسئله که مادرش بنا به گفته خودش و دایی کوچکتر وی، او را پذیرا نمی باشد، جلسات مشاوره ای را برگزار و سپس با تکیه بر نقاط قوت وی و با توجه به عدم حضور مادر در جلسات مشاوره از خودش به عنوان یک پل جهت تغییر در روند زندگی استفاده کردم.

 

با توجه به این موضوع مراجع ابتدا به صورت موقت چند روزی در خانه خاله و دایی بزرگترش حضور داشته است. در آخرین جلسه با اداره بهزیستی و اورژانس اجتماعی جهت پذیرش وی برای ادامه تحصیل و زندگی خود هماهنگ کردم، لذا به مراجع پیشنهاد شد در همان اقامتگاه اداره بهزیستی ادامه تحصیل دهد.

 

تشخیص:

 

نوجوانی مقطعی برای گذران بحران و تشکیل هویت است که اگر با تنش و فشارهای گوناگون و بیش از حد همراه شود، می تواند فرد نوجوان را برای اجتناب از این فشارها و اقدامات ناخوشایند به یک تصمیم غیر عقلانی و غیر منطقی برساند.

 

از آن جا که دوره نوجوانی و جوانی با طغیان شدید هیجانات و میل به استقلال طلبی شناخته می شود باید دقت کرد که فرزندان بسیاری از تصمیم های خود را بر مبنای شرایط روانی خود می گیرند. اثبات شده بخش عمده ای از انگیزه فرار از خانه مرتبط با شرایط فشار و استرس هایی است که فرد در خانه تحمل می کند و راهی برای آن پیدا نمی کند.

 

تهیه و تنظیم: کارمند مطهره مهدوی ـ مشاور و مددکار کلانتری ۱۳ زیراب شهرستان سوادکوه

  • نویسنده : محمد محتاطی
  • منبع خبر : محمودآباد آنلاین