اینگونه رفتن سخت بود، اما برای تو زیبا…
اینگونه رفتن سخت بود، اما برای تو زیبا…
محمودآباد آنلاین: تو مظهر امنیت و اقتدار ایران زمین بودی، با تو منطقه، کشور، استان‌ها، شهرها، روستاها، کوچه به کوچه و خانه به خانه همه جا امن بود، از کودک و نوجوان تا میانسال و پیر همه با بودنت احساس امنیت می‌کردند.

“بسم الله القاسم الجبارین”

با سرعتی کوتاهتر از صدم ثانیه‌ و چشم برهم زدن، حتی شایدم گاهی سریعتر از سرعت نوری که به چشم من و تو می‌رسد‌؛ یک سال گذشت.

یک سال گذشت از یتیم شدن کودکان بی‌دفاع سوریه ،عراق ، فلسطین ولبنان، و از فرو رفتن خنجر زهرآگین ابلیس بزرگ در قلب جبهه مقاومت؛ گذشت از پرکشیدن مردی که گام مستحکم و بی ادعای ایران زمین بود و بازوان سیدعلی.

نشسته ایم و می‌گوییم بگذاریم بگذرد، اما گذشتن داریم تا گذشتن…

دگر نای نداریم؛ خستگی طناب امان هامان را بریده، دلی می‌شود رنجاند زهر سخن کوتاه و بی‌کینه.

به فکر خودت، دلت و استراحتت نبودی؛ بوی صمیمیت و خاک نمناک باران خورده می‌دادی، گلی بودی ز دشت وسیع مهربانی، بی‌ریا بودی و بی ادعا؛ همتت بیش از صحبتت بود، منتظری بودی از رنگ امید و افتخار.

ببین مردمان را از کرانه های آسمان پاک خدای عزوجل که حتی برای بدرقه‌ات جان از تنشان رفته است؛ مرگ برازنده‌ات نیست ای بزرگ مرد، عمر حقیقی ات پایان نگرفته و جاریست در رود دلهامان، دلهای تیره و روشن، مهربان و مهرستیز، اما هر کدام رنگ و بوی خود را دارد.

نگاهت همچو شمشیری فولادی و آفتابی فروزان، که دلِ بی‌دلان و سنگدلان را به جوش و خروش می انداخت و  آرامش را از وجود چرکشان می‌گرفت.

تو تجلی‌گر آیه {کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ} هستی و خدا آن مؤمنان را که در راه او در صف جهاد با کافران، مانند بنیان و سدّی آهنین همدست و پایدارند بسیار دوست می‌دارد.

تو مظهر امنیت و اقتدار ایران زمین بودی، با تو منطقه، کشور، استان‌ها، شهرها، روستاها، کوچه به کوچه و خانه به خانه همه جا امن بود، از کودک و نوجوان تا میانسال و پیر همه با بودنت احساس امنیت می‌کردند.

آرامش خاص چشمانت دلگرمی و علت آرامش فرزندان این خاک بود و برق نگاهت در میادین نبرد لرزه بر پیکره دشمن می‌انداخت و با به میان آمدن نام پاکت، دست‌ها و پاهای هر دشمنی می‌لرزید و خواب و خوراک را از آنان می‌ربود.

تو نماد آشکار حدیث عشق بودی، عشق به خدا، مردم، وطن.

روزهای نبودنت سخت می‌گذرد اما عادت نمی‌شود برای دلهای بی قرارمان. خاطرات را که مرور میکنم برایمان کم نگذاشته ای؛ خواب بودیمو و بیدار بودی، در خانه بودیم سالم و سلامت و تو حتی اگر بیمار بودی در دل بیابان ها رها میشدی به دنبال چرک دلان پر ادعای توخالی به دنبال ایجاد امنیت.

رویاهامان فاصله هامان را کم کرده؛ انگار یک قدم فاصله دارم تا رسیدن به تو، تو را دیدن و گریه کردن برای حال این روزهامان. انقدر به تو فکر می کنم تا مبادا حواسم به خرید شاخه گلی پرت شود و غافل شوم از دیدار روی تو حتی در رویایی که هرگز نبینم.

بعضی روزها آنقدر به تو فکر می کنم که سرم درد می گیرد و بچه فکر های ناامید به دنیا می آیند؛ هنوز باورش سخت است که تو را از ما گرفته اند و ما ماندیم.

اینگونه رفتن سخت بود، اما برای تو زیبا…

دلهامان به درد آمد؛ دلم می خواهد تمام روزهایی که نبودی را به آغوش پر مهرت بفروشم.

روزها، هفته ‌ها و ماه‌ها می گذرد و نبودنت انگار چیزی را در من کم می‌کند؛ گویی هیچ کس نمی‌تواند جای خالی تو را پر کند.

روزهای نبودنت جوری می‌گذرد که زمان مانده است بگذرد از آن یا نه؛ اما می‌گذریم و می‌گذاریم بگذرد؛ چه کنیم…

همیشه ۱۳ آنقدر هم عدد نحسی نبود، اما در دی ماه سال ۱۳۹۸ عدد ۱۳ نحس ترین عدد روی کره زمین شد.

رفتنت همچو خسوفی کمی ترس بر دلهامان انداخت، ولی تو نگران نباش؛ حداقل در آن دنیا دور باش از نگرانی های روز افزون این دنیا!

دلنوشته های دل من تمامی ندارد اما می‌گویم سردارم شهادتت مبارک است گرچه غصه‌ ایست برای دلهای خسته مان

دیدارمان بی پایان است… تا روحت هست دیدارمان باقیست برای ابدیت…

{ وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ }

  • نویسنده : ملیکا کیا خسرو
  • منبع خبر : محمودآباد آنلاین