به گزارش محمودآباد آنلاین : علیرضا آرین مهر در تاریخ ۱۳۶۸/۰۱/۱۹ در شهرستان نور متولد شد. پدرش نانوای شریفی ست که اصالتش به روستای سرولایت نیشابور بر می گردد و مادرش از اهالی روستای سیاهرود نوشهر است.
از زمان تولد تا شروع مقطع دبستان در همان شهر زادگاهش زندگی کرد، بعد از آن برای نزدیک تر شدن به خانواده ی پدری مکان زندگی خود را به مدت ۸ سال به شهر گرگان منتقل کردند؛ اما بعد از اتمام دوره ی دبیرستان دوباره به سمت مازندران برگشتند و این بار شهرستان “محمودآباد” را برای زندگی انتخاب کردند.
علیرضا همیشه پدرش و نصیحت های گران بهایش را مشوق اصلی خود در زندگی می داند و به نقل از او می گوید: (( باید به جایی برسی که با قلمت صاحب سرمایه و جایگاه شوی تا مجبور نشوی مثل من با سختی و با زور بازو زندگی ات را بگذرانی، باید در راه کسب علم و تحصیل سرآمد شوی و به هرآنچه که من به خاطر شرایط سخت زندگی نتوانستم به آن دست پیدا کنم برسی و آرزوهای جوانی مرا محقّق کنی.))
سخنان پدر همیشه ی آویزه ی گوش او بود و انگیزه ای می شد که در تمام مقاطع تحصیلی موفق عمل کند؛ با آن که به غیر از “تاریخ” هیچ علاقه ای به درس های دیگر نداشت اما برای مطالعه و یادگیری دروس از هیچ کوششی دریغ نمی کرد و نتیجه ی همین تلاش ها گرفتن مدرک کارشناسی “حقوق” شد.
بعد از گرفتن مدرک کارشناسی و گذراندن خدمت سربازی تصمیم گرفت که همّتی دوباره به خرج دهد و در آزمون کانون وکلای دادگستری که آن سال ها سختگیری بیشتری نسبت به جذب وکیل داشتند، شرکت کند؛ پس از چند بار تلاش نافرجام بالاخره در سال ۱۳۹۶ موفق به قبولی در آزمون وکالت شد تا سال ها بتواند برای گذران زندگی و امرار معاش از این شغل بهره مند شود؛ هرچند خودش معتقد است که هیچ گاه نتوانسته علاقه ی زیادی نسبت به این شغل و این رشته داشته باشد و اگر جایگاه اجتماعی و درآمد خوب این مسیر نبود و حمایت و عدالت برای سایر رشته ها هم صورت می گرفت و برقرار می شد، دوست داشت که در رشته ی تاریخ یا باستان شناسی تحصیل کند و شغلی برگزیند.
اما سال ۹۶ جدا از تحصیل برای او نقطه ی آغاز چیز دیگری هم بود….
سرودن شعر و به طور کلی خلق کردن یک اثر ادبی برای علیرضا همیشه یک سوال بزرگ بود؛ چگونگی سرایش شعر را یک راز سر به مهر وشاعران را انسان هایی ماورای طبیعت می دانست. او که همیشه به کلنجار رفتن با چالش های بزرگ و سخت در زندگی علاقه مند بود تصمیم گرفت برای آرام گرفتن ذهن کنجکاوش هم که شده در این زمینه خودش را محکی بزند، و اینگونه بود که به طور دست و پا شکسته نخستین غزلش را در ماه تولدش، فروردین سال ۱۳۹۶ سرود. وقتی شیرینی سرایش و آن شاعرانگی به سراغش آمد دیگر نتوانست دل بکند و بار دیگر و بار دیگر دست به قلم شد؛ اما از آنجایی که همه چیز را در حد کمال می پسندید و ناقص بودن راضی اش نمی کرد خواستار این شد که به طور حرفه ای با وزن و قافیه و اصول و آرایه های ادبی آشنا شود….
ابتدا برای این کار از کمک های دوست مجازی اش جناب آقای “سید رضا موسوی راضی” که ساکن شهرستان “زرین شهر” در اصفهان بود، بهره مند شد؛ آقای موسوی که هم اهل شعر و ادبیات بود و هم اهل دل و عرفان، از هیچ کمکی دریغ نکرد و با صبر و حوصله ی فراوان اصول و قائده ی اولیه ی سرایش شعر را به او آموزش داد؛ و علیرضا با اینکه هیچ گاه سعادت دیدار استاد مجازی اش را از نزدیک نداشته است همیشه خود را مدیون کمک ها و راهنمایی های این انسان شریف و بزرگوار می داند.
کم کم به واسطه ی رفت و آمدش در کتابخانه ی عمومی شهرستان محمودآباد برای مطالعه، با استاد “عقیل زروک” و انجمن شعر و ادب “صبا” آشنا می شود و با حضور در نشست های هفتگی این انجمن اشعارش را به ورطه ی نقد و بررسی می گذارد و با راهنمایی ها و آموزش های استاد زروک و تجربه هایی که دوستان هم انجمنی با هم به اشتراک می گذراند، روز به روز بیشتر از قبل موفق به سرودن غزل های درست تر، پخته تر و زیباتر می شود.
آرزوی سلامت و سعادت داریم برای این وکیل جوان و شاعر خوش ذوق شهرمان.
میانِ هجـمه ای از ســایه های تکراری
تـو در کجـای جهـانـم ستـاره می کاری
.
تو آمدی که پس از قرن ها سکوتِ دلم
بــه آتشش بکشـی و بــه بـــاد بسپاری
.
به چشم های ترک خـورده ام بیا و بـگـو
کـه بــا خـــودت سبــدی از بهـار را داری
.
تـو هر زمان که نباشی کنارِ من… چیزی
از آفـرینشِ هستـی کــم اسـت انگــاری
.
کسی درونِ من از شوق زیرِ لب می گفت
مباد راحت از این عشق دست برداری…
.
علیرضا آرین مهر
شهری شده ام دستخوشِ حمله ی طاعون
ای مـرگ کجایی؟! که من آمـاده ام اکنون
.
دنیا به من ای دوست چنان سخت گرفته…
یک چشم پر از اشکم و یک چشم پر از خون
.
درد است که شـاعـر شـده باشی و ببینی
دفترچه ی شعرت شده شرمنده ی مضمون
.
اِکســیرِ شفـابـخـشِ مـن ای عشــق بیـا کـه
بی تاب شدم بی تو در این جعبه ی افسون
.
مـن نسـلِ به جــا مــانده ام از جنگ و تباهی
دلخوش شده ام باز به یک شاخه ی زیتون
.
علیرضا آرین مهر
بـــاور کــن ایـن احساسِ زیبا اتفاقی نیست
دیـدار و بــا هــم بـــودنِ مـا اتفـاقی نیست
.
یک لـحـظه دور از من شدی و تازه فهمیدم
مجنــــون شـدن از هجرِ لیلا اتفاقی نیست
.
بــر روی شن ها راه می رفتی و دیدم که…
بی تـــابــی امـــواجِ دریـــا اتفــاقی نیست
.
طرزِ نگاهت نیمه های شب به من می گفت:
رؤیـای خـوشبختـی فـــردا اتفـاقی نیست
.
هـر چـنـد شــاعـر هستــم و غــرقِ خیـالاتم
ایـن عشــق گویـا در مـن امـا اتفاقی نیست
.
علیرضا آرین مهر
- نویسنده : آذین آزادی
- منبع خبر : محمودآباد آنلاین