سپیده حیدری در تاریخ ۱۳۶۳/۶/۳۰ در روستای “حربده” شهرستان محمودآباد، در خانواده ای کشاورز متولدشد.
زندگی در محیط بکر و سرسبز روستا و نزدیکی و هم نشینی با دریا باعث شده بود که لطافت و عاطفه ی زیباییدر وجودش شکل بگیرد و از کودکی همیشه همراه با او باشد.
اما وقتی نخستین گام هایش را در راه مدرسه و تحصیل بر می داشت متاسفانه به بیماری های متعددی دچارشد که پزشکان مختلف هرچه تلاش می کردند قادر به تشخیصش نمی شدند؛ سال های کودکی را در حال دستو پنجه نرم کردن با این بیماری ها گذراند تا این که بالاخره پزشکان پایتخت بعد از یک سری آزمایش هایمداوم، متوجه چند مهمان ناخوانده در سرش شدند و بی معطلی روند درمانش را آغاز کردند.
سپیده ی کم سن و سال برای رهایی از مهمان های ناخوانده اش ۶ بار زیر تیغ جراحی رفت و تحت مداواهایمختلف قرار گرفت؛ اما علی رغم تمام تلاش هایی که پزشکان انجام دادند تا تومور های موجود در سرش رابیرون بکشند، متاسفانه بینایی چشم راستش از دست رفت و چشم چپش هم برای دیدن کمتر یاری می کرد.
اما این دختر با اراده زمانی که دیدن برایش به یک مشکل ناخواسته تبدیل شد، تصمیم گرفت که از طریقشنیدن، هرچه بهتر و بیشتر با جهان پیرامونش ارتباط برقرار کند و با صبر و آرامش منحصر به فردی که دروجودش قرار داشت به محیط اطرافش، به طبیعت، و به افراد پیرامونش گوش جان بسپارد؛ و همین امر باعث شدعاطفه و احساسی که از کودکی در ذاتش نهادینه شده بود، رشد کند و در قالب کلماتی زیبا و لطیف بروز پیداکند….
در سن ۲۳-۲۴ سالگی برای نخستین بار دست به قلم شد تا اشعار زیبا و صادقانه ای را که از روحش لبریزشده بود و در ذهنش رژه می رفت به روی کاغذ بیاورد؛ خانواده اش از این مسئله به وجد آمدند و با خوشحالی بهحمایت و تشویق او پرداختند؛ با این وجود چون مطالعه ی کتاب برایش دشوار بود و اشعارش زیر نظر کسی نقدو بررسی نمی شد، همیشه رنگ و بوی خامی به همراه داشت و تنها برای دل خودش نوشته می شد.
تا این که یک روز تصمیم می گیرد که دفتر اشعارش را به دختر دایی اش خانم “ندبه محمدی” که تحصیل کردهی رشته ادبیات بود و در زمینه ی سرودن شعر و داستان هم تجربه های بسیاری داشت نشان بدهد؛ خانممحمدی بعد از مطالعه ی اشعارش پی به استعداد زیبا و خاص سپیده مى برد و چون خودش از اعضای قدیمیانجمن شعر و ادب “صبا” بود، به او پیشنهاد می دهد که در کلاس های این انجمن شرکت کند تا بتواند اصولیتر و درست تر در این راه قدم بردارد.
معصومیت و آرامش سپیده باعث شد که به محض حضورش در کلاس به سرعت جایگاه ویژه ای در قلب دوستانهم انجمنی اش به دست بیاورد و استعداد ذاتی اش موجب پیشرفت چشمگیرش در مدت زمانی کوتاه شد؛ او کهحالا با قالب “شعر سپید” آشنا شده بود توانست از آموزش های اصولی و به روز “استاد عقیل زروک” و نقد وبررسی های مفیدی که در انجمن صورت می گرفت نهایت استفاده را بکند و اشعاری درخشان و پر عاطفه دراین قالب بسراید.
استاد عقیل زروک درباره ی اشعار بانو حیدری و دنیای شاعرانه اش این گونه می نویسد: (( سپیده، شاعرسپیدهای صادقانه است. نوع زندگی او سبب شده که فرصت فراوانی برای فرو رفتن در اعماق پدیده هایاطراف داشته باشد. صداها و رنگ ها در آثارش شکل ویژه ای دارند و تفسیر وی از رخدادهای هستی،صادقانه و بی پیرایه است. خانم حیدری از جمله افرادى است که زیستی شاعرانه دارد و کلمات و مضمونهایش برگرفته از سلوکی شخصی و روحی پاک و بی آلایش اند. کوتاه شعر می سراید و اصراری برای ایجادتعقید و پیچیدگی در آثارش ندارد؛ بازی های کلامی در نوشته هایش جایی پیدا نمی کنند و از دل زندگیروزمره، تعابیری می آورد که ذهن عادت زده ی ما از درکشان عاجز است. او دختری ساکن سرزمین رویاهاست؛گاه گاه دامنی پر از گل و شکوفه های آن دیار را به دنیای کلمات می آورد تا آدم های دلزده از زندگی ماشینیمدرن را با صداقت و روشنی آشتی دهد. اگر یکی از کارکردهای شعر، ساختن جهانی بهتر باشد، بی گمانخانم حیدری سهم خودش را به خوبی ادا کرده است؛ با مهربانی، افتادگی و عشق.))
آرزوی سلامت و سعادت داریم برای این بانوی هنرمند شهرمان.
دست هاى تو بر من محرم نیست
این نگاه گناهکار من است
که از رو نمى رود
باد
این باد بهانه ایست
موهاى من
به سمت دست هاى تو رشد مى کند…
***
جدا شدیم از هم
قیچى کردى تمام عکس ها را
اما دستت
دور شانه هایم جا ماند…
***
خیره به ماه
ایستاده ام
بالاى این شهر
هر شب
گرگى شمالى
درونم زوزه مى کشد
- نویسنده : آذین آزادی
- منبع خبر : محمودآباد آنلاین